اگرچه معمولاً ردپای عوامل جغرافیایی و آب و هوایی در بروز قحطی مشهود است، اما اثرانگشت انسانها و کارها و رفتارهایشان، بهخصوص در تاریخ معاصر، سهم بیشتری را در این ماجرا به خودش اختصاص میدهد. کارشناسان از این اثرانگشتها با عنوان «عوامل اقتصادی-سیاسی- اجتماعی» قحطی یاد میکنند.
از لابهلای تاریخ
قحطی سالهای ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ خورشیدی در ایران با همه تلخی و دردناکی ازجمله فرازهای تاریخی کشورمان بود که انگار تا همین ۱۰ یا ۱۵ سال پیش رد و نشانی از آن در حافظه مردم عادی کوچه و بازار نبود! انگار قاطی تلخیهای دیگر قرنی که گذشت، تاریخ معاصر آن را جایی لابهلای کتابها، پژوهشها و مستندات بایگانی کرده بود. انگار حافظه تاریخیمان ترجیح میداد این حجم سنگین از درد، غم، نکبت، کشتار و حتی آدمخواری را مرور نکند و داغی روی داغهای ایران و ایرانی نگذارد.
با این همه حداقل طی این ۲۰ سال اخیر خیلی از ما درباره جنگ جهانی اول، قحطی بزرگ در ایران، شیوع بیماریهای کُشنده، از بین رفتن ۴۰ تا۵۰ درصد جمعیت کشور به خاطر قحطی و... چیزهای زیادی شنیده و خواندهایم. رسانهها و شبکههای اجتماعی هم طی این سالها وارد ماجرا شده و هر ساله با به اشتراک گذاشتن اسناد، مدارک، مطالب و تحلیلهای مختلف، به مرور قحطی بزرگ پرداختند و عوامل و دلایلش را به معمایی تبدیل کردهاند که مخاطبانشان یا از دادن پاسخ به آن عاجز ماندهاند و یا نظرشان درباره صحت و سقم آمار کشتهشدگان تغییر اساسی کرده است. مجموع مطالب و نظرات منتشر شده در این سالها را میتوان به این شکل تقسیمبندی کرد: نخست آنهایی که قحطی صدوچند سال پیش را فقط نتیجه سیاستها و رفتار انگلیس در ایران میدانند از این ماجرا به عنوان نسلکشی یاد میکنند. دوم کسانی که اگرچه نقش انگلیسیها را در بروز قحطی کم نمیدانند اما معتقدند عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دیگر نقش بیشتری در ماجرا داشتهاند. گروه سوم هم البته خیلی از حرفهایشان شبیه مورد دوم است اما نقد و نظرها و تحلیلهایشان، خیلی زیرپوستی سعی میکند بار مسئولیت اصلی را از دوش انگلیسیها بردارد و بیندازد گردن مسائل سیاسی و اجتماعی. مثلاً بیکفایتی حکام، عقبماندگی مردم، سودجویی محتکران و ... .
۵۰درصد
ادعاها و پاسخها به اینکه آیا واقعاً قحطی سبب شد در سالهای ۱۲۹۶ تا۱۲۹۸ نیمی از جمعیت ایران از بین بروند، زیاد و متنوع است. متأسفانه چه آمار و ارقامی که مرگ نهایتاً یک یا نزدیک به ۲ میلیون ایرانی را گزارش میکنند و چه آنهایی که حرف از مرگ ۵۰درصد جمعیت ایران میزنند، چندان علمی و مستند نیست. حتی سر اینکه جمعیت ایران در آن زمان ۱۰ یا ۲۰ میلیون نفر بوده اختلاف نظر وجود دارد. اغلب تخمینها هم به جای اینکه به آمار و ارقام مستند و علمی تکیه کنند به مشاهدات و گفتههای موجود در سفرنامهها، خاطرات، وقایعنگاری و گفتهها و شنیدهها متکیاند.
با این همه، جزئیات این قحطی و عوامل دامن زننده به آن در توصیفات همه آنهایی که در این زمینه منصفانهتر قلم زدهاند، بسیار هولناک و دردآور است. آنقدر هولناک که دیگر عدد و رقم اهمیت خودش را از دست میدهد.
از جمالزاده که داستاننویس ایرانی است بگیرید تا «مارتین هنری دانوهو» که ابتدا افسر اطلاعاتی انگلیسیها و بعد گزارشگر جنگی و مورخ است و کتاب «مأموریت به ایران» را نوشته است، همه مشاهدات و توصیفها دردناک و حتی هولناک است. در گزارشهای فرماندهان انگلیسی حاضر در ایران هم اگرچه کم و بیش به خرید غله و مایحتاج مردم توسط انگلیسیها با هزارجور توجیه و تفسیر اشاره میشود، اما گزارشگر بیشتر دوست دارد با به تصویر کشیدن رنج، مرگ، بدبختی و فلاکت ایرانیها، ثابت کند این ملت حتی در زمان قحطی و جنگ و شیوع بیماری هم به همنوعش رحم نمیکند!
حتی ۵درصد
اینکه عوامل محلی و منطقهای هم در بالا گرفتن قحطی و فلاکت نقش دارند، حرف درستی است، اما دلیل نمیشود انگلیسیها فراموش کنند چطور و تا چه اندازه با اشغال ایران و بستن راههای واردات کالا، برای رقابت با دیگر قدرتها، صفر تا ۱۰۰ اقتصاد ایران را در اختیار گرفته و بعد هم غله و مایحتاج مورد نیاز سربازانشان را با قیمت ارزانتر از روی خورد و خوراک و معیشت مردم ایران برداشتند. با این رفتارانگلیسیهاست که قحطی شدت گرفته و ماندگار میشود تا گرسنگی حتی رحم و مروت را هم از برخی مردم کوچه و بازار بگیرد.
قحطی سالهای ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ خورشیدی در ایران با همه تلخی و دردناکی ازجمله فرازهای تاریخی کشورمان بود که انگار تا همین ۱۰ یا ۱۵ سال پیش رد و نشانی از آن در حافظه مردم عادی کوچه و بازار نبود! انگار قاطی تلخیهای دیگر قرنی که گذشت، تاریخ معاصر آن را جایی لابهلای کتابها، پژوهشها و مستندات بایگانی کرده بود. انگار حافظه تاریخیمان ترجیح میداد این حجم سنگین از درد، غم، نکبت، کشتار و حتی آدمخواری را مرور نکند و داغی روی داغهای ایران و ایرانی نگذارد.
با این همه حداقل طی این ۲۰ سال اخیر خیلی از ما درباره جنگ جهانی اول، قحطی بزرگ در ایران، شیوع بیماریهای کُشنده، از بین رفتن ۴۰ تا۵۰ درصد جمعیت کشور به خاطر قحطی و... چیزهای زیادی شنیده و خواندهایم. رسانهها و شبکههای اجتماعی هم طی این سالها وارد ماجرا شده و هر ساله با به اشتراک گذاشتن اسناد، مدارک، مطالب و تحلیلهای مختلف، به مرور قحطی بزرگ پرداختند و عوامل و دلایلش را به معمایی تبدیل کردهاند که مخاطبانشان یا از دادن پاسخ به آن عاجز ماندهاند و یا نظرشان درباره صحت و سقم آمار کشتهشدگان تغییر اساسی کرده است. مجموع مطالب و نظرات منتشر شده در این سالها را میتوان به این شکل تقسیمبندی کرد: نخست آنهایی که قحطی صدوچند سال پیش را فقط نتیجه سیاستها و رفتار انگلیس در ایران میدانند از این ماجرا به عنوان نسلکشی یاد میکنند. دوم کسانی که اگرچه نقش انگلیسیها را در بروز قحطی کم نمیدانند اما معتقدند عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دیگر نقش بیشتری در ماجرا داشتهاند. گروه سوم هم البته خیلی از حرفهایشان شبیه مورد دوم است اما نقد و نظرها و تحلیلهایشان، خیلی زیرپوستی سعی میکند بار مسئولیت اصلی را از دوش انگلیسیها بردارد و بیندازد گردن مسائل سیاسی و اجتماعی. مثلاً بیکفایتی حکام، عقبماندگی مردم، سودجویی محتکران و ... .
۵۰درصد
ادعاها و پاسخها به اینکه آیا واقعاً قحطی سبب شد در سالهای ۱۲۹۶ تا۱۲۹۸ نیمی از جمعیت ایران از بین بروند، زیاد و متنوع است. متأسفانه چه آمار و ارقامی که مرگ نهایتاً یک یا نزدیک به ۲ میلیون ایرانی را گزارش میکنند و چه آنهایی که حرف از مرگ ۵۰درصد جمعیت ایران میزنند، چندان علمی و مستند نیست. حتی سر اینکه جمعیت ایران در آن زمان ۱۰ یا ۲۰ میلیون نفر بوده اختلاف نظر وجود دارد. اغلب تخمینها هم به جای اینکه به آمار و ارقام مستند و علمی تکیه کنند به مشاهدات و گفتههای موجود در سفرنامهها، خاطرات، وقایعنگاری و گفتهها و شنیدهها متکیاند.
با این همه، جزئیات این قحطی و عوامل دامن زننده به آن در توصیفات همه آنهایی که در این زمینه منصفانهتر قلم زدهاند، بسیار هولناک و دردآور است. آنقدر هولناک که دیگر عدد و رقم اهمیت خودش را از دست میدهد.
از جمالزاده که داستاننویس ایرانی است بگیرید تا «مارتین هنری دانوهو» که ابتدا افسر اطلاعاتی انگلیسیها و بعد گزارشگر جنگی و مورخ است و کتاب «مأموریت به ایران» را نوشته است، همه مشاهدات و توصیفها دردناک و حتی هولناک است. در گزارشهای فرماندهان انگلیسی حاضر در ایران هم اگرچه کم و بیش به خرید غله و مایحتاج مردم توسط انگلیسیها با هزارجور توجیه و تفسیر اشاره میشود، اما گزارشگر بیشتر دوست دارد با به تصویر کشیدن رنج، مرگ، بدبختی و فلاکت ایرانیها، ثابت کند این ملت حتی در زمان قحطی و جنگ و شیوع بیماری هم به همنوعش رحم نمیکند!
حتی ۵درصد
اینکه عوامل محلی و منطقهای هم در بالا گرفتن قحطی و فلاکت نقش دارند، حرف درستی است، اما دلیل نمیشود انگلیسیها فراموش کنند چطور و تا چه اندازه با اشغال ایران و بستن راههای واردات کالا، برای رقابت با دیگر قدرتها، صفر تا ۱۰۰ اقتصاد ایران را در اختیار گرفته و بعد هم غله و مایحتاج مورد نیاز سربازانشان را با قیمت ارزانتر از روی خورد و خوراک و معیشت مردم ایران برداشتند. با این رفتارانگلیسیهاست که قحطی شدت گرفته و ماندگار میشود تا گرسنگی حتی رحم و مروت را هم از برخی مردم کوچه و بازار بگیرد.
در این شرایط معلوم است که اگر بیماریای هم توسط سربازان اشغالگر و کشتیهایشان به ایران برسد یا از گوشه و کنار کشور پیدایش بشود، شیوع پیدا میکند و قربانیان بیشتری میگیرد. بحث بر سر تعداد تلفات قحطی و بالا و پایین کردن آمار غیرعلمی هم، اصل ماجرا را تغییر نمیدهد. چه اینکه حتی اگر قحطی رقم زده شده در ایران، ۵ درصد جمعیت کشورمان را به کام مرگ فرستاده باشد، چیزی از هولناکی و فاجعهبار بودن آن و از گناه مقصران و عواملش کم نمیکند.
خبرنگار: مجید تربتزاده
خبرنگار: مجید تربتزاده
نظر شما